علاقهمندان پیگیر تلویزیون با فعالیتهای حجت قاسمزادهاصل آشنایی دارند. او طی دو دههی اخیر یکی از چهرههای مهم و معتبر تلویزیون بوده و بنابراین اکران اولین ساختهی سینماییاش، اتفاق کنجکاویبرانگیزی بهشمار میرود. طبیعتاً در چنین شرایطی، انتظارات از این فیلم بالاتر از ساختههای اول فیلمسازان کمتجربه است. «روز ششم» البته از مشکلاتی ضربه خورده که فیلم را از رسیدن به سطح یک اثر درجهیک بازمیدارند. اما اثری قابل تأمل و در لحظاتی برانگیزاننده و امیدوارکننده است.
آنچه در وهلهی اول «روز ششم» را به فیلم قابلاحترامی بدل میکند، جان تازهای است که فیلمهایی از این دست به سینمای ایران تزریق میکنند. در سینمایی که بسیاری از فیلمهایش تکراری بهنظر میرسند، جسارت قاسمزادهاصل در این فیلم قابل ستایش است. ترکیب فضای معمایی با حالوهوای فیلمهای نوآر و جنسی از دیالوگنویسی که گاه یادآور آثار مسعود کیمیایی بهنظر میرسد، اولین فیلم بلند او را به یکی از تجربههای متفاوت سینمای سالهای اخیر ایران تبدیل کرده است.
شخصیت اصلی فیلم روز ششم مردی به نام احمد (مصطفی زمانی) است. مدتی قبل، احمد در حال انتقال محموله بسیار گرانبهایی از طلا برای فردی به نام سیامک (مهران احمدی) بوده که با یک دوچرخهسوار تصادف میکند و در همان حین دو سارق به او چاقو زده و محموله را به سرقت میبرند. با فوت پیرمرد دوچرخهسوار و شکایت خانوادهی او، احمد راهی زندان شده و حالا با تهدید سیامک مبنی بر این روبهرو میشود که اگر طی پنج روز خسارت ناپدید شدن طلاها را جبران نکند، در روز ششم کشته خواهد شد. در چنین شرایطی احمد باید چند مسیر را بهطور موازی طی کند: تهدید سیامک را خنثی کند؛ از جزییات توطئهای که به سرقت طلاها انجامیده سر در بیاورد و مسیر پیچیدهای را برای کمک به آزادی همسلولی سابقش، صابر (جمشید هاشمپور) طی کند.
درام «روز ششم» پر از پیچوخم و فرازونشیب است. در دوران قصههای یکخطی و گسترشنیافته، سرعت پیشروی داستان «روز ششم» آنقدر بالا است که ممکن است در مواردی مخاطب را گیج کند. در این فیلم خبر چندانی از تکرار نیست و تماشاگر باید ایدهها و خطوط مطرحشده در فیلم را بهدقت دنبال کرده و آنها را به ذهن بسپارد. «روز ششم» فیلمی نیست که در حین دیدنش بتوان زمانی را صرف بررسی شبکههای اجتماعی از طریق گوشی تلفن همراه یا صحبت با نفر کناری کرد. مشخصاً میتوان چنین گفت که قاسمزادهاصل مخاطب را دستکم نگرفته و فیلم را برای تماشاگری ساخته است که توان و دقت دنبالکردن مسیرهای پر فرازونشیب را دارد. این یکی از ویژگیهای قابلاحترام «روز ششم» است.
همچنین میتوان فیلم را از این جنبه ستایش کرد که قرار نیست با ارجاع مداوم به واقعیت برای خود امتیاز کسب کند. «روز ششم» با تصویر سطحی شکلگرفته از رئالیسم در سینمای ایران تفاوت دارد. شخصیتها جوری با هم صحبت میکنند که مشخصاً قرار نیست واقعگرایانه بهنظر برسد. همچنین قرار نیست درگیر این ایرادگیریهای پیشپاافتاده باشیم که (مثلاً) چرا شخصیتها اینقدر راحت در مغازه و رو به خیابان برای همدیگر اسلحه میکشند یا همدیگر را کتک میزنند و هیچکس متوجه آنها نمیشود.
کارگردان با شجاعت تا جایی پیش میرود که در این سکانسها بر این نکته تأکید میکند که آدمها در حال گذر از خیابان هستند (برای او کار سختی نبود که دوربین را جایی قرار دهد که محصور و محدود به فضای مغازهها باقی بمانیم). ارجاع غیرمنتظرهای که جایی از فیلم به فضای کمیکاستریپهایی از جنس «سین سیتی/ شهر گناه» میشود، کلیدی برای درک فضای فیلم است. «روز ششم» قرار است یک «سین سیتی» ایرانی باشد: شهری که زیر پوست آن جنایتهای فراوانی در حال وقوع است و قهرمان باید در دل این فضا تلاش کند تا محیط را (ولو بهاندازهی از بین بردن یکی از تبهکاران) پاکتر کند.
از نظر اجرایی هم میتوان جزییات قابلتوجهی در فیلم پیدا کرد. «روز ششم» فیلمی است که در آن با خست از رنگ استفاده شده است. بعضی از سکانسها (بهعنوان مثال فلاشبک بیمارستان با حضور احمد و سیامک) فضایی چنان خفه و گرفته دارد که احساس میکنیم با هیچ رنگ و شور و امیدی روبهرو نیستیم. در چنین شرایطی معدود سکانسهایی که این قاعده در آنها به هم خورده، میتواند درک بهتری از شخصیتها در ما به وجود آورد. بهعنوان نمونه میتوان به گفتوگوی احمد و نگین (بهاره افشاری) در تالار وحدت اشاره کرد. غلبهی رنگ قرمز در این صحنه، تضاد آشکاری با طیف رنگی دیگر قسمتهای فیلم دارد و میتواند نشاندهندهی احساسات پنهان دو طرف نسبت به یکدیگر تلقی شود.
اما چرا «روز ششم» با وجود این نکات قابل توجه به یک اثر درجهیک تبدیل نمیشود؟ اولین نکته را باید در طراحی پیشینه روابط جستوجو کرد. فیلم توضیح چندانی در مورد این پیشینه نمیدهد و در مواردی به تکجملاتی اکتفا میکند. بهعنوان مثال اورنگ (امیر جعفری) به این اشاره میکند که از همهچیز (مثلاً این که احمد با سیامک زدوبند کرده بود) اطلاع دارد. ما باید صرفاً با جملاتی مثل «من اورنگم؛ چیزی نیست که ندونم» میزان نفوذ او و جایگاه پدرخواندهوارش را در این جهان بپذیریم. از آن بدتر ارتباط احمد با شفیع (مهدی حسینینیا) است.
در دنیایی بیرحم که همهچیز بر اساس مادیات تنظیم میشود، رفاقت احمد با شفیع رنگی از اصالت دارد. شفیع در طول فیلم عملاً هر درخواست پیچیدهای را از جانب احمد اجابت کرده و عملاً تمام داشتههایش را بهخطر میاندازد تا به احمد کمک کند. باورپذیری این میزان فداکاری و رفاقت، نیازمند عمقیافتن این ارتباط است؛ اتفاقی که در «روز ششم» رخ نمیدهد.
مشکل بعدی به طراحی و حل گرههای داستانی برمیگردد. احمد پس از خروج از زندان با انبوهی از خردهموانع روبهرو است اما طی پنجروز تا جایی پیش میرود که دیگر شخصیتهای زرنگ فیلم (از نیروهای قانونی گرفته تا افرادی همچون سیامک و اورنگ) طی چند سال نتوانستهاند به آن نقطه برسند. این موانع در بسیاری از موارد بهسرعت حل میشوند و آنقدر هم پیچیده بهنظر نمیرسند. بهعنوان مثال کافی است هنگام تماشای فیلم به اصلیترین گرهگشاییهای فیلم توجه کنیم.
اگر چنین مشکلاتی با یک برنامهریزی ساده و دونفره قابلحل بود، چرا تاکنون هیچکس موفق به انجام این کار نشده بود؟ سادهنگری در گرهافکنی و گرهگشایی باعث میشود احمد آنقدر زیرک و استثنایی بهنظر نرسد که ادعا میکند یا قرار است بهنظر برسد. مشکل سادهنگری حتی در بخشهایی از پیشداستان هم به چشم میخورد: از جمله ماجرایی که نگین در مورد حضورش در کانادا و دسترسی به یک سری از اطلاعات مطرح میکند. اگر او اینچنین توانا است که در یک کشور غریب توانسته چنین عملیاتی را اجرا کند، چرا باید برای رسیدن به سرنخها محتاج حضور فردی چون احمد باشد؟
از نظر بازیگری هم با فیلم یکدستی روبهرو نیستیم. البته مصطفی زمانی بهخوبی از پس کار برآمده است. از جنبههایی حضور او در «روز ششم» را میتوان با بازیاش در «کیفر» مقایسه کرد. بهنظر میرسد زمانی توانایی قابل توجهی برای ایفای نقش شخصیتهایی دارد که بهدنبال هویت گمگشتهشان میگردند و بیش از آنکه واقعاً آدمهای سنگی و سرسختی باشند بهخاطر حفاظت از خود در دل یک دنیای بیرحم ناچارند نقاب بیاحساسی به صورت بزنند. بازیگرانی مثل امیر جعفری ، مهران احمدی و مهدی حسینینیا هم از پس باورپذیر کردن نقشهایشان برآمدهاند. اما این موفقیت در تمام بازیگران دیده نمیشود و همین امر به فیلم ضربه زده است.
در مجموع «روز ششم» فاصله زیادی با یک اثر کامل دارد اما فیلمی است که از دوگانهی این سالهای سینمای ایران (درام اجتماعی – کمدی) فاصله گرفته و میتوان تماشایش را بهخصوص به طرفداران داستانهای معمایی و پلیسی توصیه کرد.